شیوانا از راهی میگذشت. متوجه شد جمعیتی دور مجروحی جمع شده اند و با خوشحالی به او نگاه میکنند و هیچ کمکی به او نمی کنند. شیوانا با تعجب خود را از لابلای جمعیت به مجروح رساند و دید او مردی است میانسال و درشت هیکل که از اسب بر زمین سقوط کرده و آسیب سختی دیده است. شیوانا با تعجب ...
ادامه مطلبمردی چوپان از دهکده ای دوردست تعدادی گوسفند را با زحمت زیاد به دهکده شیوانا آورد وآنها را داخل حیاط مدرسه رها کرد و نزد شیوانا رفت و در جلوی جمع شاگردان با صدای بلند گفت:” چون شنیده بودم که شاگردان این مدرسه اهل علم و معرفت هستند تعدادی از درشت ترین و پروارترین گوسفندهای گله ام را ...
ادامه مطلبشیوانا به همراه چند تن از شاگردان از شهری عبور میکرد. در حین عبور متوجه شدند که با وجودی که افراد ثروتمند در شهر زیاد بودند اما تعداد افراد فقیر و نیازمند نیز در آن بسیار زیاد بود و تمام کوچه ها و محله های شهر پر از آدم های فقیری بود که در شرایط بسیار سختی زندگی میکردند...
ادامه مطلبمردی جوان پریشان و آشفته نزد شیوانا آمد و با حالتی زار و به هم ریخته گفت:” به هرکسی محبت میکنم جوابم را گستاخی و بی احترامی میدهد و از مهربانی من سوء استفاده میکند و نمک میخورد و نمکدان می شکند. شما بگوئید چه کنم! ...
ادامه مطلبعضو کانال تلگرام البرز پرینت شوید تا از آخرین تخفیف ها و اطلاعیه ها با خبر شوید.
لینک عضویت